دردنوشته های یک روانشناس شهریوری

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...

حوصله هیچیوندارم://// پروپوزال نوشتم عکسشو فرستادم برا مشاورم گفت خیلی داغونه خودم اخرشب مینویسم برات من سه ساعت داشتم فکرش میکردم و مینوشتم همش مزخرف درومد ازبس سخته حالا منتظرم شب بیاد بگه بعد بشینم باز بنویسم :/// کارعملی تجربی رو چارتاش انجام دادم باید فردا ازاستاد بپرسم ببینم درسته یانه یکی دیگه مونده خیلی سخته باید بگم سرکلاس انجام بده یادبگیرم  الانم داشتم وظایف مرد نسبت به زنش رو مینوشتم باید توی اچار پاک نویس کنم  امروز ب معنی واقعی ب فنا رفتم ولی عوضش98%کارای عملی تموم شدخوشالم ک از فردا میتونم باخیال راحت درس بخونم  میخام برم حموم فردا صب باید برم باشگااااهدیروز ثبت نام کردم  ظهرم باید برم دانشگاه معزلی شده اصن برام دوره راهش :/ببینم خاهرم میبرتم دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...

نمیدونم چرا انقد خابم میاددد دیشب یکونیم خابیدم مثلا زود خابیدم ک صب ساعت هشتو نه بیدارشم طبق معمول ۱۲ پاشدم :/الان باز خابم میاد این چ وضعشه :|||

پسفردا میانترم دارم ۳۰ صفحه از ۱۶۰ تاصفه خوندم خیلی سخته لامصب پیش رویش طوریه که ۳تا صفه میخونی نگاه ساعت میکنی یساعت گذشته :/

قرصامم سر وقت نخوردم سرماخوردگی توم‌مونده :(حالا قرار شده ساعت ۸ صب و ۴ عصر و ۲ شب بخورم ک خوبشه اینجا نوشتم یادم نره دیگه خودم از صدای تودماغی خسته شدم:/

دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...

نمیدونم مادر من چه علاقه ای داره منو به پسر خالم بچسبونه هی میگه دوسدارم دامادم بشه بابامن امار این خپلو دارم هزارتادوسدختر عوض کرده مغز نداره همش داره کارعوض میکنه من بمیرمم زن این نمیشم://// یروز خالم خونمون بود منم قضیه دوستم ک عروس خالش شده بود وخالش باهاش رفتارش تغییر کرده بود رو گفتم بعد خالم گفت اره ازدواج فامیلی اصلا خوبنیس (حالا انگار شازدش چه تحفه ایه:/) منم گفتم اره بمیرمم ازدواج فامیلی نمیکنم بعدم گفتم هرکی عروس خال شه بسوزه و جزغاله شه هرکی عروس عمع شه سرخ و سفید وپنبه شه دردنوشته های یک روانشناس شهریوری ...